سراب عشق*دوراهک*
هنگامی که از مادر زاده شدم صدایی به گوشم طنین افکند که میگفت: تاآخرین لحظه زندگی باتو هستم... ازاو پرسیدم توکیستی: گفت من غم هستم.... آن زمان طفلی بیش نبودم ومعنی واژه ی غم را نمی فهمیدم وفکر میکردم که غم عروسکیست که میتوانم با او بازی کنم و حال که بزرگ شده ام و مفهوم برام خیلی روشن شده است فهمیدم که من عروسکی هستم بازیچه غم....
نوشته شده در چهارشنبه 93/5/22ساعت
11:16 صبح توسط سراب عشق(دوراهک) نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |